معنی پرزن بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
پرزن بزوئن
الک کردن، از صافی عبور دادن
ادامه...
الک کردن، از صافی عبور دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرجن بزوئن
الک کردن
ادامه...
الک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرزو بزوئن
پالودن، صاف کردن، پاک کردن ظرف، شیشه، فرش و غیره
ادامه...
پالودن، صاف کردن، پاک کردن ظرف، شیشه، فرش و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پروک بزوئن
از سرما جمع شدن
ادامه...
از سرما جمع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پروش بزوئن
جهیدن به جلو، پر و بال زدن، از شادی در پوست نگنجیدن
ادامه...
جهیدن به جلو، پر و بال زدن، از شادی در پوست نگنجیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریک بزوئن
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
ادامه...
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتک بزوئن
پرتک بزئن
ادامه...
پرتک بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
پربر بزوئن
به پرواز درآمدن، پرواز کردن
ادامه...
به پرواز درآمدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پردی بزوئن
تخته کوبی و جداسازی بخشی از بام خانه به منظور تقسیم کردن
ادامه...
تخته کوبی و جداسازی بخشی از بام خانه به منظور تقسیم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سوزن بزوئن
آمپول زدن
ادامه...
آمپول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ورین بزوئن
قطعه قطعه کردن چوب های کلفت
ادامه...
قطعه قطعه کردن چوب های کلفت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزوئن
پرش و جهش ماهی و غیره
ادامه...
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پرج بزوئن
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
ادامه...
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس بزوئن
پناه گرفتن
ادامه...
پناه گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرز بزوئن
گاز بزرگ زدن، حمله ی گوشتخواران بزرگ با دندان های تیز و
ادامه...
گاز بزرگ زدن، حمله ی گوشتخواران بزرگ با دندان های تیز و
فرهنگ گویش مازندرانی